سلام مطلبتون عالي بود
من مذهبي نيستم اما توكل بر خدا و ياد خدا و قوي كردن ارتباط با خدا بزرگترين راه حل افسردگي
سلام مایلم بیشتر با شما آشنا بشم
حالم بد است ،
از رفتارهایتان حالم بد است ،
...
از طرز رانندگیتان ،
از صفهای صد شاخه تان ،
از هجوم تاتارگونه تان به جعبه خرما یا شیرینی خیرات شده ،
از برخورد و نگرش تان نسبت به جنس مخالف ،
از داشتن غیرتهای بی مورد راجع به خواهر و مادرتان و بی غیرتی محض راجع به عزیزان دیگران ،
از تحلیلهای سیاسی و اقتصادیتان در تاکسی ،
از رد و بدل کردن بلوتوث های غیر اخلاقی ،
از زیر پا گذاشتن حریم خصوصی دیگران ،
از آشغال ریختنتان در خیابان ،
از قابلیتتان برای تبدیل صحنه تصادف به محل قتل ،
از بی تفاوتیتان نسبت به خونهای ریخته شده بر کف خیابان ،
از نشستن در خانه هایتان و دنبال کردن اعتراضات از ماهواره ،
از عملهای زیبائی ، از یکی نبودن حرف و عملتان ،
از تعارفهای بی موردتان ،
از غیبت کردنهای کثیرتان ،
از تغییر نظرهای یک ساعته تان ،
از بی تفاوتیتان نسبت به کودکان کار ،
از جو حاکم بر ورزشگاه هایتان ،
از مرگ بر گفتنها و درود فرستادنهای بی پشتوانه تان ،
از عشقهای یک شبه تان ،
از انتخاب دوست پسرتان بر مبنای نوع خودرو اش ،
از چاپیدن یکدیگرتان ،
از قسم ها و دروغهای بی حد و حصرتان ،
از بی مطالعه بودنتان ،
از تن دادن و دل ندادنتان ،
از ذوب شدنتان در فرهنگ غرب و فراموش کردن زبان مادریتان ،
از رفتارهایتان در پاتایای تایلند و آنتالیای ترکیه ،
از عدم رعایت نظافت شخصیتان ،
از فروختن شرفتان به قیمت یک سال محصولات شرکت ساندیس ،
از مدرک گرا بودنتان ،
از کلاس گذاشتنهای بی موردتان ،
از جوکهای قومیتیتان ،
از نژاد پرستیتان ،
از خواب دو هزار و پانصد ساله تان ،
از ادعاهای گزافتان راجع به مشاهیر ایران و ندانستن تاریخ تولدشان ،
از مصرفگرا بودنتان ،
از قسطی خریدن بنزتان برای فخر فروشی ،
از رقصیدنتان در مهمانی با روسری ،
از خوردن مشروب ....
از کجا بگویم از چه بگویم که حالم بد است ، خیلی هم بد است ...
امروز به همراه نسیمی که می آمد بوی پاییز را از دور دستها احساس کردم...
پاییز را به خاطر بادهایش و به خاطر برگهایش دوست دارم .
پاییز رنگ گذشته ها و خاطرات دور را می دهد.
پاییز را به خاطر رنگهایش دوست دارم....بوی پاییز می آید.
مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش
ساقیا می ده به قول مستشار موتمن
به شقايق سوگند که تو برخواهي گشت
من به اين معجزه ايمان دارم ...
باغبان دلشاد کنج ايوان زمزمه کنان مي گويد:
" منتظر بايد بود تا زمستان برود، غنچه ها گل بکنند ... "
ديرگاهيست که من روزنه را يافته ام
به اميد رويش لحظه سبز ديدار
بذر بودنت را در دلم کاشته ام ...
با خودم مي گويم :
" نکند بي خبر از راه رسي و من دلخسته
با آن همه گلهاي آرزو
در سحرگاه وصال جان خود را به تن خسته دشت بسپارم ... "
از نسيم خواسته ام مژده آمدنت را
به من عاشق رنگين بدهد ...
شک نبايد به دلم پاي نهد
من خانه قلبم را با اشک مژه گانم آب و جارو کردم
به اميد پيوند
به اميد لبخند
به اميد صحبت
آسمان مي خندد ، ماه همچون کودکي معصوم
سرسازش دارد ...
موجها مي رقصند، نسترن نيز چو آهوي دشت
به سرمه مشکي چشمانش مي نازد ...
عشق را مي بويم
زندگي مي پويم
آسمان مي جويم
ما ز یاران چشم یاری داشتیم | خود غلط بود آن چه می پنداشتیم | |
تا درخت دوستی بر کی دهد | حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم | |
گفت و گو آیین درویشی نبود | ور نه با تو ماجراها داشتیم | |
شیوه چشمت فریب جنگ داشت | ما ندانستیم و صلح انگاشتیم | |
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز | ما دم همت بر او بگماشتیم | |
نکتهها رفت و شکایت کس نکرد | جانب حرمت فرونگذاشتیم | |
گفت خود دادی به ما دل حافظا | ما محصل بر کسی نگماشتیم |
خدایا كفر نمیگویم،
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنكه خود خواهم اسیر زندگی كردی.
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تكه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را كفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر كاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سكهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را كفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی كه انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میكشد آنكس كه انسان است و از احساس سرشار است
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟
کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من
نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها من
ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من!
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من
آموزنده بود ممنون ميشم به وبلاگ من سر بزنيد
سلام مطالب بسیار خوبی را بیان کردی که برای امعه امروزه ثمر بخشه موفق باشید
قناری وقتی دلش میگیره و نمیخونه .....میگن تو لک رفته ....امیدوارم شما تو لک نرفته باشیدویا افسرده نباشید
مطالب آموزنده عشقی و عکس جالب از کفش هایی بی نظیر وخیلی خیلی جاب ودیدنی
عکس هایی فوق العاده عجیب از مراسم جن گیری وعکس هایه خنده دار
کمین شیطان وتفاوت اساسی میان دختروپسر
وبلاگ اباعبدالله الحسین ویژه نامه محرم تقدیم به عاشقان سرور و سالار شهیدان
141940 بازدید
30 بازدید امروز
38 بازدید دیروز
243 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian